شعر شهادت حضرت رقيه (س)

کنج خرابه

کنج خرابه

همین که کنج خرابه خدا خدا کردم

امام عاطفه را تا سحر صدا کردم

نه اینکه شکوه کنم از کبودیِ رویم

گلایه ازدو یهودیِ بی حیا کردم

خرابه, بانفَس و گریه های ممتد خود

چه وحشتیبه دل اشقیا به پا کردم

صدای گریةمن در خرابه باعث شد

به حال عمه در آن معرکه دعا کردم

خلاصه عاقبت از ره مسافرم آمد

خلاصه حاجت خود را خودم روا کردم

اگر چه چهره کبودم شبیه مادرتان

خوشم که حقِّ علی را کمی ادا کردم

رضا باقریان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا