شعر شهادت حضرت مسلم (ع)

روی لبش آه

روی لبش آه

ای کاش کسی روی لبش آه نباشد
با نامه او قافله در راه‌ نباشد

ای کاش که مردی غم بسیار نبیند
از بی کسی اش کوچه به کوچه ننشیند

دیدی که چه آمد به سرم این دوسه روزه
خالی شده بد دور و برم این دوسه روزه

هردر که زدم در برویم وا نشد اصلا
یک مرد پی یاری من پا نشد اصلا

این تن برود زیر لگد پیکر تو نه
صدبار سرم بشکند اما سر تو نه

هرچند که پاره شده لبهام‌ غمی نیست
در پیش شریح اند پسرهام‌ غمی نیست

این زخم لب من‌ بفدای لبت آقا
هردوپسرم نذر سر زینبت آقا

خاکی شده ام خاک‌ نبیند بدن تو
من‌سوخته ام تا نرسد سوختن تو

در کوفه به جز بغض علی هیچ‌ ندیدم
از مردم کوفه چقدر فحش شنیدم

دلها اگر از کینه لبالب بشود چه؟
در شهر علی دختر او‌ سب بشود چه؟

گویا سخن از‌حرمله نامی شده آقا
گفتند کماندار چون او نیست در اینجا

راهی نشو این سمت که بیراهه زیاد است
در بین زنانش زن جراحه زیاد است

میترسم ازآن روز که هی داغ ببینی
بر کهنه عبا یک تن پاشیده ببینی

این‌مردم عیاش همه اهل قمارند
بر پیرهن‌ساده ی تو رحم ندارند

سید پوریا هاشمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا