وقتی که دیده با تو تفاهم نمی کند
پیدا ترا میانۀ مردم نمی کند
همت نکرده ام به تمنّای روی تو
ورنه امام ترکِ تبسّم نمی کند
تنها به ادّعا کسی عاشق نمی شود
عاشق که راه قافله را گم نمی کند
وقتی ز دوست خسته و دلگیر می شوی
حتی نسیم صبح ترنّم نمی کند
صدها هزار بار که فرمان نمی دهند
آدم که میل خوشۀ گندم نمی کند
قَهرت اگر , خطاب رسد , زیر و رو کند
دریا بدون حکم تلاطم نمی کند
لعل لب تو حیف , که با ما کند سخن
آقا که با غلام تکلّم نمی کند
در پشت سیل اشک خودت را نهان مکن
خورشید , چهره را ز فلک گم نمی کند
اَمّن یُجیب با لبِ ما همنشین شده
اهل دعا که ترک تداوم نمی کند
آدینه وار بر سرِ راهت نشسته ایم
کو غصه ای که قصد تهاجم نمی کند
در انتظار رؤیتِ رویت گذشت عمر
جز دیدنِ تو دیده تجسّم نمی کند
ای جان فدای همت زهرایی اَت بیا
تا کربلا ز خیمۀ صحرایی اَت بیا
محمود ژولیده