به جرم عشق گرفتار تب کنید مرا
برای عبرت مردم ، سبب کنید مرا
فقط اجازه بده پای شمع بنشینم
اگر نسوختم امشب ادب کنید مرا
حرام باد به چشمم شب جدایی خواب
گدای فیض سحر شب به شب کنید مرا
به زیر سایه نخل غمت غبار شدم
در آفتاب محبت ، رطب کنید مرا
قدو قواره ام اندازه لجاجت نیست
اگر قبول نداری وجب کنید مرا
بنا نبود که اینقدر زابراه شوم
بنا نبود همش جان به لب کنید مرا
ترا بجان عزیزت معطلم نکنید
سحر نیامده امشب طلب کنید مرا
دوا نخواستم اصلا ، فقط نجف ببرید
فدایگنبد شاه عرب کنید مرا
ضمانتم صف محشر شفاعت زهراست
اگر به خانه او منتصب کنید مرا .
عبادتی که بلد نیستم به غیر حسین
فقیر کرببلای رجب کنید مرا
قسم به چادر زینب برای جان دادن
میان زینبیه منتخب کنید مرا
محمدجواد پرچمی