شعر شهادت حضرت ام البنين (س)

به نام خدای ادب آفرین

به نام خدای ادب آفرین
به نام خداوند ام البنین

به نام زنی ماورای ادب
قلم می زنم از خدای ادب

زنی در نگاه علی محترم
پس از فاطمه با علی هم قدم

به بیت ولا یاورش خوانده اند
حسین و حسن مادرش خوانده اند

علمدار خیبر شکن بوده است
به شیر خدا شیرزن بوده است

نثار حسین است لبخند او
عموی رقیه است فرزند او

ملائک قیامت سلامش کنند
امامان همه احترامش کنند

شبیه خداوند، ماه آفرین
نبوده در عالم جز ام البنین

نشستم شبی فکر کردم به او
شدم با خیالات خود روبرو

شنیدم صدایی ز ام البنین
که می گفت با شاه دین اینچنین

الا ای امیر دو دنیا علی
به عرش خدا مقتدا یاعلی

خدا خانه دارد میان دلت
ملک جای خود، انبیا سائلت

به احمد تویی بهترین جانشین
نخی از عبای تو حبل المتین

تویی روز و شب هم کلام خدا
به سوی تو جاری سلام خدا

سعادت در خانه ام را زده است
چه عشقی به دنبال من آمده است

نگین مرا اصل دانسته ای
مرا لایق وصل دانسته ای

ولی من کجا وصل حیدر کجا
مرا پیش تو شأن همسر کجا

کنار تو قلب جهان می تپید
در این خانه زهرا نفس می کشید

کنار تو حتی خسی نیستم
پس از فاطمه من کسی نیستم

نفس میزنی در هوایم بس است
کنیز تو باشم برایم بس است

غریبی اگر، یاری ات می کنم
چو مردان علمداری ات می کنم

در این راه زهراست الگوی من
فدای تو بازو و پهلوی من

من عمری به عشق تو می زیستم
کنار تو چون کوه می ایستم

سپاه تو را تقویت می کنم
برای تو یل تربیت می کنم

جگردار و غرنده مانند شیر
یلانی دلاور ولی سر به زیر

به راه تو از هرکه همراه تر
به چهره یکی از یکی ماه تر

سرافراز و سرلشکر و صف شکن
ولی خاک پای حسین و حسن

از آن روزها سال هایی گذشت
ولی در فراق و جدایی گذشت

ز یل های او قیل و قالی نماند
به جز چند قبر خیالی نماند

چنان یاد دست قلم گریه کرد
که با گریه اش سنگ هم گریه کرد

دلش از غم و غصه آکنده شد
خبر آمد و سخت شرمنده شد

خبر راوی داغی از کربلاست
دراین داغ عالم بسوزد رواست

که در پیش چشم تر زینبین
زده چکمه پوشی لگد بر حسین

 علی ذوالقدر

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا