شعر مصائب اسارت شام
آزاد گشته آب
دیگر سپاه و لشکری و یاوری نماند
دیگر برای اهل حرم اختری نماند
هفده ستاره همره خورشید روی نی
دیگر برای اهل حرم حیدری نماند
از ضرب سنگ و نیزه و از ظلم نعل ها
دیگر برای دفن , خدا پیکری نماند
از جنگ سخت بر سر آن کهنه پیرهن
معلوم شد برای تو انگشتری نماند
اما برای اهل حرم شام واقعه
جز اشک و آه و ناله ره دیگری نماند
دارد رباب زمزمه آزاد گشته آب
اما هزار حیف , دگری اصغری نماند
رضا شریفی