کریمی و گدایت میکند مهمان دو عالم را
تهی دست فقیرت دیده ام دستان حاتم را
ضریح تو زمان معجزاتت مات خواهد کرد
شبى موسى بن عمران را , شبى عیسى بن مریم را
بنازم پیر پالاندوز سلطان خراسان را
که بر شیخ بهایى درس داده اسم اعظم را
رجب , ماه مبارک, ماه شعبان ,ماه ذیقعده
تبرک کرده ام با دیدنت این چند ماهم را
دم باب الجوادتو دم گرمى به من داده
غنیمت میشمارم تا دم محشر همین دم را
به مشهد با دل پر آمدم اما دلم وا شد
فدایت که دوباره از دلم برداشتى غم را
من از حاجات خود خیری ندیدم پس بیا اینبار
خودت یادم بده چه حاجتی از تو بخواهم را …
دو قطره گریه آوردم … همین آقا … همین آقا
قبولش کن همین کم را … همین کم را … همین کم را
نشستم سفره ى درد و دلم را وا کنم دیدم
بغل کردى چنان من را که یادم رفت دردم را
اگر قلاده ام پاگیر آهو هاى صحنت نیست
ببندم با اجازه باز هم این بند محکم را
تمام سیئاتم را خریدی عفو, بخشیدی
طلا کردى تو این خاک گنهکارى که دادم را
لباس مشکى مارا به امضایت مزین کن
تفضل کن محرم باز برداریم پرچم را
به جان مادرت زهرا , به حق عمه ات زینب
بده روزى اشکم را , بده رزق محرم را…
محمد جواد پرچمی