روز عزایت
شُدَ است روز عزایت زِ غم چه؟بنویسم
ز داغِ تو شهِ ذوالکرم چه؟بنویسم
ز گریه های اهلِ حرم چه؟ بنویسم
بگو مونس چشمِ ترم چه؟ بنویسم
قلم بدونِ رَمَق هست صفحه بی سامان
بیا ز اوجِ مصیبت بخوان آقاجان
خودت روضه بخوان شاهِ ما چه ها دیدی
میان کربلا پشت هم بلا دیدی
چه! از طایفه ی مُنکِرِ ولا دیدی
هزار ظالمُ و خونخوارِ بی حیا دیدی
مقابل نظرت بود لشکری کافر
یکی دست به شمشیر و دیگری به تَبَر
غمِ رفتنِ تو صبرِ خواهرت را بُرد
ببین زینت حیدر ز رفتنت پَژمُرد
قدح قدح غم و غصه از برایت خُورد
در آن زمین مصیبت گوئیا او مُرد
کشید ناله نرو خیمه ها بی سپرند
نرو که اهل حرم/یاحسین در خطرند
چه پشت پا که از کوفی لعین خوردی
چه حرف های بدی تو از آن و این خوردی
شدی و زخمیُ تیری زدستِ کین خوردی
ز اسب با لبِ تشنه تو بر زمین خوردی
نگاه هیز و دو صد فکرِ شوم آوردند
به قصد کشتنت ارباب هجوم آوردند
امان که در لبِ گودال شیب افتادی
اسیرِ اهلِ جفا و فریب افتادی
نگار فاطمه شیبُ الخضیب افتادی
میانِ گله ی کفتار؛ غریب افتادی
عدو طعنه زد و گفت بگو ز احساس ات
چه بد که نیست کنار تو دیگر عباس ات
حرامیان تک و تنها یکه ات کردند
تو را قتیلِ زر و چند سکه ات کردند
جنابِ حضرتِ دریا برکه ات کردند
عزیز عالمین تکه تکه ات کردند
ز زخم های تنت عالم از صدا افتاد
چو دید مادرت از غُصِّه بی هوا افتاد
یکی به قصد تقرب چه سنگ ها میزد
یکی ز بغضُ یکی از سرِ جفا میزد
یکی بهرِ شفا نیزه بر شما میزد
خرفت پیر تو را با سرِ عصا میزد
شدی مقطع الاعضاأَسِیرِ الْکُرُبَات
نماند از تنِ پاکت قَتِیلِ الْعَبَرَات
میانِشان سرِ کشتنِ تو دعوا شد
دو صد خنجر و سر نیزه در تنت جا شد
یگانه ی علی جسمَت اربا اربا شد
به سینه ات نشست شمرُ روزِ غوغا شد
سرت بریده شد از تن سَیِّدُالعطشان
صدای خواهرت آمد ای سَنه قُربان
شاعر؟؟؟