آمد دوباره رو به روی من سرت حسین
قربان زخمهای روی حنجرت حسین
از غارت خیام نگفتم برای تو
شاید بگویم و نشود باورت حسین
از علقمه به بعد نخوابیدهام هنوز
افتاده دست من علم لشکرت حسین
او تشنه شنیدن و تو گرم خواندنی
قرآن بخوان برای دل مادرت حسین
از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
سنگ تو را به سینه زده خواهرت حسین
از روی نی سکینه خود را خطاب کن
چیزی نمانده جان بدهد دخترت حسین
پیغام تو به گوش جهان میرسد بلی
بانگی رساست حنجره اصغرت حسین
حالا زمان گذشته ولی موج میزند
بر دوش عاشقان علم لشکرت حسین
طبل و علامت و کتل و سنج را ببین
دسته به دسته آمده دور و برت حسین
سینه به سینه داغ تو را ارث بردهایم
زانو به زانوییم پی منبرت حسین
با جیفهٔ دو روزهٔ دنیا و آخرت
مرگا اگر معامله کردم سرت حسین
گفتم «سر» آن سری که به نیزه سوار شد
اما نگفتم اینکه چه شد پیکرت حسین
ما زندهایم و روضهٔ گودال خواندهاند
ما را ببخش جان علی اصغرت حسین
حسین صیامی