بهار آمده و زرد مانده حاصل ما
هنوز قحطی لبخند توست مشکل ما
اگرچه کوچه ی ما رخت سبز پوشیده
هنوز رنگ عزاخانه هاست منزل ما
همیشه فرشِ خیالِ وصال را شُستیم
دوباره گرد گرفته خیال باطل ما
به پای مسئله ی دوری تو پیر شدیم
بیا که حل بشود باقی مسائل ما
“گناه شهر”,خسوفی پدید آورده
تمام سال گرفته است ماه کامل ما
چقدر آه نشسته میان سینه ی تو
شبیه شمع برای تو آب شد دل ما
نوای ناله ی “هل من معین…”ندبه ی تو
بگو که می شود این جمعه نیز شامل ما
محرم و رمضان, یا که عید…فرقی نیست
همیشه تشنه ی اشک است و روضه,محفل ما
چقدر گریه برای حسین می چسبد
به جای روح دمیدند اشک در گل ما
“تو را به خاطر دِرهَم چه دَرهَمَت کردند”
شده است مصرعی از روضه ی تو,قاتل ما…
بردیا محمدی