شب آخرشد ودل سیرنشد از غم تو
آرزو بود بمیرم شبی از ماتم تو
خوب و بد از همه ما بپذیر این کم را
ما همه مشتری آن کرم درهم تو
آنقدر سینه زدم لطمه زدم این شبها
حک شده بر سر و بر سینه من پرچم تو
شب اول چه قدر دادزدم کوفه نیا
مسلم آواره آن شهر شد از ماتم تو
شب دوم چقدر گفت بیا برگردیم
نگرانم بنشانند مرا در غم تو
شب سوم نفسم گوشه ویرانه برید
مرگ شد مرهم او بوسه او مرهم تو
شب چارم همه هستی خود را آورد
تا نبییند نفسی آهِ غم از هر دم تو
شکر حق بازتنم سرخ شد از سینه زدن
این مدالیست که انداخت علی گردن من
شب پنجم به سرم روضه مادر آمد
پسری شد سپر سینه و پر پر آمد
شب قاسم چقدر نقل نبات آوردند
تازه داماد که بر حجله خون در آمد
شب هفتم شب لالایی و بیتابی بود
رفت شش ماهه به میدان کبوتر آمد
رفت اکبر به نبرد و به سرش دشمن ریخت
رفت اکبر به نبرد و علی اصغر آمد
شب سقا چه قدر ناله زدم از غیرت
سوی ناموس حرم دیده لشگر آمد
ظهر روز دهم از غصه تنم شد فریاد
خنجری کند به دستش سوی حنجر آمد
شام غربت به خدا لحظه جان دادن بود
نا نجیبی به سوی بردن معجر امد
گرچه در کرببلا آن همه آزار رسید
هر چه آمد سرمان از درو دیوار رسید
آنکه آتش به در خانه حیدر می زد
روز عاشور پی آتش خیمه آمد
آنکه شد قاتل محسن سرآن ضربه در
کربلا حرمله شد زد به گلوی اصغر
تا که زد ضربه به رخسار خداوند حیا
زدن سیلی بر آل علی شد امضا
آنکه در کوچه زمادر فدکش را دزدید
روز عاشور پی غارت خلخال رسید
موسی علیمرادی