شعر مناجات با خدا
تا شدم دور از حریم تو بلایم شد زیاد
غفلت آمد به سراغ من خطایم شد زیاد
پرسه ام با اهل دنیا غافلم از مرگ کرد
دل سپردن ها به این دار فنایم شد زیاد
خرده فعل نیک من را تا کسی تحسین نمود
خود نمایی ام فراوان شد, ریایم شد زیاد
آرزو های دلم از رحمت بی حد توست
سفره ات را تا که دیدم اشتهایم شد زیاد
گر چه من از چشم خلق افتاده بودم بارها
با نگاه بخششت قدر و بهایم شد زیاد
می کنی شرمنده ام با پرده پوشی های خود
کثرت ستاری ات کرده حیایم را زیاد
من مودب می شوم… حرف عقوبت را مزن!
التماس این دل سر به هوایم شد زیاد…
یا علی گفتم دل ویرانه ام آباد شد
میل دیدارت دم ایوان طلایم شد زیاد
پای منبرها شنیدم بس که از حب الحسین
اشتیاق دیدن کرب و بلایم شد زیاد
روضه خوان از کربلا تا گفت, اربابم رسید…
روبروی من نشست و گریه هایم شد زیاد
رضا رسول زاده