شهادت صدیقه ی کبری سلام الله
از دست می روی همه دار وندار من
گفتی تمام عمر تو هستی کنار من
بی تو شود سیاه دگر روزگار من
حالا چرا شکسته ای ای ذوالفقار من
من بی سپاه می شوم ای لشکرم بمان
خانه خراب می شوم ای همسرم بمان
از حیدرت سه ماه چرا رو گرفته ای ؟
با گریه های مخفی خود خو گرفته ای
یک دست بر جراحت پهلو گرفته ای
یک دست بر کبودی بازو گرفته ای
صد پاره فاطمه ز غمت شد دل علی
تو با همین سکوت شدی قاتل علی
ای استخوان شکسته ی حیدر نفس مکش
شعله کشد ز آه تو , دیگر نفس مکش
باشد برای زخم تو بهتر , نفس مکش
رنگین شده ز خون تو بستر , نفس مکش
از بعد کوچه ها تو سرت خم شده چرا ؟
زهرای من بگو کمرت خم شده چرا ؟
بانو بنفشه پیکر تو می کشد مرا
جسم نحیف و لاغر تو می کشد مرا
خون های روی معجر تو می کشد مرا
این گریه های دختر تو می کشد مرا
انگار درد بر همه عضوت رسیده است
زهرا چه می کشی تو که رنگت پریده است
تو کار می کنی ز تنت لاله می چکد
از گوشه های پیرهنت لاله می چکد
از زخم های بر بدنت لاله می چکد
امشب چگونه از کفنت لاله می چکد ؟
امشب بگو علی چه کند روبروی تو ؟
با فضه من چگونه دهم شستشوی تو ؟
رضارسول زاده