منبرت آقا
پر از شمیم بهشت است منبرت آقا
به برکت نفحات معطرت آقا
هنوز عطر و شمیم محمدی دارد
گلِ دمیده ز لبهای أطهرت آقا
شبیه حضرت خاتم مدینه العلمی
علوم می چکد از خاک معبرت آقا
چهار هزار حکیم و فقیه و دانشمند
رهین مکتب اندیشه گسترت آقا
اشاره های نگاهت زُراره می سازد
شنیدنی است کرامات محضرت آقا
و دیده ایم به وقت جهاد اندیشه
هزار مرتبه ما فتح خیبرت آقا
ببین که شیعهی صبح نگاه تو هستیم
در آسمان همیشه منورت آقا
هنوز شیعه و « قال الامامُ صادق» هست
کنار چشمهی جاری ِ کوثرت آقا
سبد سبد گل لاله به باغ دل دارم
به احترام دل داغ پرورت آقا
نبود غیر گل آه و غنچهی شیون
به باغ بغض گلوگیر حنجرت آقا
مگر نه شیعهی تو در تنور آتش رفت
چگونه سوخت بهشت معطرت آقا
در آن شبی که تو را پا برهنه می بردند
بهشت عاطفه ها بود پرپرت آقا
چه کرد با دل تو کوچهی بنی هاشم
چه کرد با دل تو داغ مادرت آقا
هنوز غربت و غم ارث خاندان علی است
طناب و کوچه و دست مطهرت آقا
من از حضور شریفت اجازه می خواهم
که روضه خوان شوم امشب برابرت آقا
اگر چه حرمتتان را شکسته اند آن شب
نبسته اند ولی دست خواهرت آقا
چه خوب شد که نشد در مقابل چشمت
کبود , چهرهی معصوم دخترت آقا
گل گلوی تو را دشنه ای نبوسیده
و ماهِ نیزه نشینان نشد سرت آقا
به حرمت لب تو , چوب پا نزد آنجا
و داغ نعل ندیده است پیکرت آقا
یوسف رحیمی