جمعه ها خسته و دلگیرتر از هربارم
جمعه ها چشم به راه تو فقط میدوزم
بغض در راه گلو مانده ولی میشکند
مثل یک شمع در این ظلمت شب میسوزم
تو هم از دوری و از فاصله ها بیزاری
نکند از من بی حوصله دلگیر شدی
یازده قرن نبودی بیا…دیر شده
پسر حضرت زهرا(س) چقدر پیر شدی
ما همه غرق گناه و تب دنیا داریم
روز و شب در پی پولیم پی یک سودیم
گله از وضع بد جامعه کردیم فقط
یاد این غیبت طولانی تو کی بودیم؟
تو فراموش شدی بگذر اگر رک گفتم
یاد تو از سر دیوانه و عاقل ها رفت
کوچه ها بی تو چه سرد است ببخشید اگر
نام زیبای تو از سر در منزل ها رفت…
آمدم توبه کنم دست بکش بر سر من
خواهشا قول بده تا که ز یادت نبری
لقمه نانی بده محتاجم تر از هربارم
بخدا خسته ام از معصیت و دربه دری
قول دادم که کنار تو بمانم فقط
قول دادم که دگر از بغلت جُم نخورم
کمکم کن که در این وادی وانفساها
آب و نان از قبل کیسه ی مردم نخورم
حسین خیریان