دسته‌بندی نشده

یا ابوفاضل(ع)

قسمت شده تا که قدم در جاده بردارم
تسبیح و مهر تربت و سجاده بردارم

قرآن تلاوت میکنم با این لب تشنه
تا رزق هایی که شده آماده بردارم

در بین سجده حاجتم را عرضه خواهم کرد
تا بوسه از پای یک آقا زاده بردارم

ساقی ام از فضل خدا امشب ابالفضل است
مستانه اینجا آمدم تا باده بردارم

تا ریزه خوار سفرهء آن مهجبین باشم
باید دخیل مادرش ام البنین باشم

محتاج، سائل، پادشاه اینجا یکی شد باز
بیت علی و عالم بالا یکی شد باز

گفتم یکی حیدر، صد وسی وسه تا عباس
دیدم صد وسی و سه تا معنا یکی شد باز

چه مجلسی دارند دور بازوی این طفل
اشک علی، ام البنین، زهرا یکی شد باز

قبل حسن، امشب حسین او را بغل کرده
یعنی میان این سه تا، سقا یکی شد باز

درچشم او ظرفیت دریاشدن پیداست
توحید او در انتخاب پنج تن پیداست

خود را رساندم میکده دیدم کمی دیر است
اصلاً مهار این جنون ها کار زنجیر است

گفتم صدای گریه می آید صدایی گفت
که یا عباد الصالحون این بانگ تکبیر است

نان حلال مرتضی تاثیرش اینجا بود
شیر علی در دامن قنداقه هم شیر است

در گاهواره چشم می چرخاند از حالا
این چشم های حیدری دنبال شمشیر است

این کودکی که پای کار روز پیکار است
ذخر الحسینِ روز عاشورا، علمدار است

در چهره خود نوری از انوار رب دارد
این ماه، لطف دائمش را هم به شب دارد

پشت سرش حرفی بغیر خیر و خوبی نیست
از بسکه لیلای بنی هاشم ادب دارد

زینب سر سجاده هر شب شد دعاگویش
چون یاحسین و یاحسن بر روی لب دارد

از چاه و نخلستان بپرسی کار می کرده
عباس هم از نخل ها سهم رطب دارد

هرچه گدا پشت در او مشکلش شد حل
رزق مرا اصلاً خودش داده همان اول

رد کرده ام در عرش اعلا پیچ و خم ها را
دیدم میان آسمان ها پاقدم ها را

عباس تا روز قیامت کاشف الکرب است
دستش سپردند از ازل پایان غم ها را

فوراً سبک تر می شود بار گناهانم
وقتی به شانه می کشم بار علم ها را

چوب گناه خویش را خوردیم و محرومیم
باب الحوائج باز کن امشب حرم ها را

یا دائم الفضلی که دست جود تو باز است
کنج قفس ماندیم، دیگر وقت پرواز است

حرف حرم شد، باز شد پای حرامی ها
شد خیمهء آل عبا جای حرامی ها

چه خوب شد در علقمه افتاده بودی که
نشنیدی آنجا ناسزاهای حرامی ها

معجر کشیدند و سپس خلخال را بردند
دعوای غارت بود، دعوای حرامی ها

موی رقیه در میان شعله ها می سوخت
در ازدحام بی محابای حرامی ها

حالا حرم داریم و اشکی محترم داریم
این ها که داریم از دو تا دست قلم داریم

رضا دین پرور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا