یا زهرا(س)
خطبه ی فاطمه را گوش کسی نشنیده ست
چند روزی ست که این شهر عوض گردیده ست
به کجا می رود اسلام سقیفه که چنین
از دل شهر نبی لات و هبل جوشیده است
نور این خانه ی خورشید الا شب زدگان
پشت هر پنجره ی شهر شما تابیده ست
یادتان نیست نبی را که “فِداها” می گفت
دست صدیقه ی خود را چقدر بوسیده است؟
پای محراب عبادت، پدرش فخر بشر
از شب قدریِ زهرا به خودش بالیده ست
روزی هر چه فقیر است و یتیم است و اسیر
هر چه از باغ فدک سهم علی گردیده ست
این صدای نفس فاطمه باشد مردم
آنکه در عرش، خدا فاطمه اش نامیده است
بال جبریل در این خانه به معراج رسید
بال فطرس درِ این خانه ز نو روییده است
بگذارید که سلمان بدهد شرحش را
چرخ دستاس در این خانه چه سان چرخیده است
از غدیر آمده گان دست علی می بندید؟
آنکه حق لفظ یدالله به او بخشیده ست
جعفر و حمزه کجایید که حیدر تنهاست
جنگ احزاب شده پای همه لغزیده ست
چارچوب درِ این خانه ی هیزم باران
لاجرم سوختن انسیه ای را دیده ست…
که تمامی احادیث نوشتند به خون
کشته ی جرم علی دوستی اش گردیده ست
خبر این بود که ارباب مقاتل گفتند
صورت حضرت انسیه به خون غلتیده ست
حسن کردی