شعر شهادت حضرت قاسم (ع)

یا قاسم ابن الحسن(ع)

همچنان رفتن علی اکبر
چشمت از غصه اشک آگین است

بوسه ها می زنم به دستانت
سرم از التماس پایین است

درد تنهایی ات عمو جانم
بهر قاسم چقدر سنگین است

جان من وقف سیدالشهداء (ع)
که وجودش چو شمسِ زرین است

ای فدای غریبی ات قاسم
رجزم بهر دشمنان این است:

میوه ی باغ اهل بیتم من
پدرم شرح سوره ی تین است

پسر سبط مصطفایم من
که رسول و امین آیین است

نوه ی مرتضی علیّم (ع) من
جدّ من کیست، طور سینین است

من گل باغ بخشش حَسَنم
زین سبب روزگار، گلچین است

چارده ساله ام که در عوضش
چارده قرن شیعه غمگین است

من جوانم ولی، عمو جانم!
در رکاب تو مرگ شیرین است

لحظه ی مرگ من چنان عسل است
چون عمویم کنار بالین است

پای بر خاک می کشم اما
زمزمی نیست، خاک، خونین است

چون پدر اهل جودم، از خونم
سفره ی خاکِ تفته رنگین است

دشمنان جمع، گرد این سفره
هرکسی گرم غارت از کین است

هر خصی آمده به غارت من
بینِ دشمن چقدر مسکین است

رنگ از پیکرت گرفتم و بعد
پیکرم قاف، میم، الف، سین است

ماه من زیر سمّ اسبان است
از ستاره زمین پر آذین است

جواد محمودآبادی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا