حالا که قرار است سرانجام بمیرم
خوب است که با مستی از این جام بمیرم
یک عمر رد پای تو را گشتم و ای کاش
هر جا که نهادی به زمین گام بمیرم
تنها به امیدی که بیفتد به تو چشمم
هر صبح به پا خیزم و هر شام بمیرم
میترسم از آن روز که از دوری رویت
در حسرت دیدار تو ناکام بمیرم
ای کاش که مثل همه خوبان تو یک دم
در سجده خود راحت و آرام بمیرم
امیر فرخنده