شعر شهادت حضرت زهرا (س)

آرامش

انگار می آید اجل هر شب به دیدارت
آتش به جانم می زند دستان تب دارت

من،، دستگیر عالم و آدم زمین خوردم
امید ها دارم‌ به این دست گرفتارت

زهرا به روی من بیاور داغ محسن را
سنگینی دوشم شده افتادن بارت

این شهر در آرامش و حال تو آشفته
ای جان فدای دیده ی از درد بیدارت

وقت نمازت باز پیراهن عوض کردی
این زخم پهلو نیست دیگر دست بردارت

کاری دگر از دست من هم بر نمی آید
باور نمی کردم به اینجا می کشد کارت

از زندگی خیری ندیدی زندگی من
باشد برو ای خسته ی من حق نگهدارت

 

 حسین واعظی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا