دادم پس از تو دیگر از کف راه چاره
من ماندم و یک آسمان بی ستاره
فرقی ندارد زنده باشم یا نباشم
وقتی ندارم روی دوشم شیرخواره
آغوش مادر بود روزی جایت اما
حالا سرت بر نیزه,دست آن سواره
دیگر صدای هر دوتای ما گرفته
تو پلک بر هم میزنی من با اشاره
تو سهم آغوش خودم هستی عزیزم
آخر بغل میگیرمت یک شب دوباره
از نیزه می آئی کمی هم پیش مادر
تا بوسه گیرم از گلوی پاره پاره
اصغر دعا کن تا بمیرم در غم تو
تا کی کنم راس تو را بر نی نظاره
محسن صرامی