شعر شهادت امام هادی (ع)

آقای مظلومم

کشاندم به بزم محبت خدا را
طلب کرده ام بادهء سامرا را

بنا شد سبوی زیارت بنوشم
چشیدم دو جرعه شراب دعا را

کنار ضریحی که زهرا نشسته
سحر نذر کردم حدیث کسا را

نشستم پس از جامعه زیر گنبد
جماعت بخوانم نماز عشا را

رسیدم به اینجا ولی دست من نیست
خود آورده این جمع حاجت روا را

فدای کریمی که در اوج عزت
خریده است ناز و ادای گدا را

ندیده ز عشاق خود جز اذیت
ولی زائرش دیده جود و عطا را

مسلمان و غیر مسلمان ندارد
عوض کرده عشقش، دو دنیای ما را

بپیچید بین حرم نسخه ام را
گرفتم ز دست طبیبم شفا را

کسی که دلت مست طوس است بنگر؛
از ایوان سلطانش ابن الرضا را

فدای امامی که در سامرایش
کشیده به شانه غم کربلا را

اسیری کشیده ولی تشنگی نه
ندیده به روی لبش ردّ پا را

کسی وقت تشییع جسمش ندیده
تنی پاره پاره تر از بوریا را

خرابه نشین بود و تبعیدی اما
نخورده دگر غصهء عمه ها را

کسی معجری را نبرده به غارت
و نشنیده گوش زنی ناسزا را

گرسنه نخوابیده اهل و عیالش
نشد بالش دخترش سنگ خارا

سری را رقیه بغل کرد و بوسید
سری سنگ خورده، پُر از ربنّا را…

رضا دین پرور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا