آه از آن لحظه ای که طوفان شد
کربلا قتله گاه قرآن شد
مرکب بی سوار شاه شهید
راهی خیمه گاه سلطان شد
لحظه ای بعد رو بسوی خیام
حمله شد,زینبش هراسان شد
کاشف الکربمان کجاست حسین
خیمه آتش گرفت ویران شد
آن طرف یک تن فتاده به خون
این طرف خواهرش پریشان شد
زیر آن سیل سنگ و نیزه وتیر
واژه های حسین پنهان شد
بدنش سهم سمّ مرکب ها
سر او سهم نیزه داران شد
بند انگشت او کجا افتاد
قطعه قطعه تن سلیمان شد
تازه بعد از غروب عاشورا
آفتاب حرم نمایان شد
بغض با مرتضی سبب شد تا
بدنی باز نیزه باران شد
از همان روز,از سقیفه ی شوم
کشتن اهل بیت آسان شد
چه شبی شد غروب عاشورا
شام دلسوزی غریبان شد
میزبان یک سر بریده کنج تنور
مادری قد خمیده مهمان شد
دل شکست آخر غزل مادر
بغض ترکید و وقت باران شد
نوید اطاعتی