شعر شهادت حضرت رقيه (س)

آه ای علمدار پدر …

رفتیندیدی بعد تو دیگر چه حالی داشتم

گفتم کهمی آیی ولی با خود خیالی داشتم

چشمم بهراه رفته و دلخوش به راه آمدن

امانگاهی مضطرب دل شوره حالی داشتم

گفتی بهعهده وعده ات با آب راهی می شوی

گفتمبرای دیدنت دیگر مجالی داشتم

تا تیرگیبر چهره خورشید عالم رنگ زد

دیگرمیان دست خود یک مشک خالی داشتم

از خیمهبیرون آمدم باید بگویم بعد از این

من یکعموی با وفا و بی مثالی داشتم

قبل ازجدایی سرت آن دست های پیکرت

من شوق دیدارتورا با مشک خالی داشتم

از قافلهجا ماندم و تا دیدمت بر روی نی

با اشکهای دیده ام با تو وصالی داشتم

آه ایعلمدار پدر من از برای وصف تو

در دورهگرد واژه ها وصف محالی داشتم

محمد جواد باقری

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا