آواره ی عشقت شدم
من رسول آیه های سرخ قرآن توام
من مسلمان هم اگر باشم مسلمان توام
سر به زیر انداختم آواره ی عشقت شدم
اولین مرد گریبان پاره ی عشت شدم
بچه هایم را فدای بچه هایت میکنم
با همین لبهای خونی هم صدایت می کنم
هیچکس در شهر کوفه خوب با من تا نکرد
در زدم اما به رویم هیچکس در وا نکرد
با همین دستان خالی دامنت را خواستم
در قنوتم از سفر برگشتنت را خواستم
دور از این شهرِ هزار آیینِ بی منظور شو
هر کجا خواهی برو اما ز کوفه دور شو
نیزه هاشان را به روی پیکرم کوبیده اند
بارها با چکمه هاشان بر سرم کوبیده اند
غم به غیر از سینه ام جای دگر محبوس نیست
کوفه جای امن بر آوردنِ ناموس نیست
کوفیان پستند زینب را نیاور با خودت
بد نظر هستند زینب را نیاور با خودت
ترس من از سم مرکب ها و از پامال هاست
ترس من از گیر افتادن ته گودال هاست
دخترانت آرزو دارند کوفه امن نیست
خواهرانت آبرو دارند کوفه امن نیست
جان مسلم ها فدای ناله های آخرت
ترس من این است بی معجر بماند خواهرت
حامد خاکی