شعر شهادت حضرت علی اصغر (ع)

از تیر بر گلو بود

از تیر بر گلو بود، بغضی که در گلو داشت
یادش بخیر روزی ، این مادر آرزو داشت

با یاد حنجری که شد پاره گریه می کرد
لالا همین که می خواند گهواره گریه می کرد

دندان نداشت وقتی ، جان داد طفل شیری
از حنجرش در آمد ، دندانه های تیری

تیر از کمان که آمد، اول به حنجرش خورد
بعد از گلو در آمد ، بر قلب مادرش خورد

یک سال داغدار پاشیدن گلو بود
با کودکی خیالی مشغول گفتگو بود …

از زه صدا در آمد ، از حلق پاره ات نه !
بر نیزه بند آمد ، اشک از نظاره ات ؟ نه !

در معرکه به دور از چشم رباب رفتی
آغوش من چه کم داشت ،بر نیزه خواب رفتی

سنگت زدند و حتی ، یک آه هم نگفتی
بالا نشینم ای کاش ، از روی نی نیفتی

ناصر دودانگه

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا