از زبان جُون, غلام اباعبدالله (ع)
تا پیشکش کنم بجز این سر نداشتم
رویم سیاه! تحفهی بهتر نداشتم
در بین عاشقان تو شرمندهام حسین!
حتی تنی سفید و معطر نداشتم
هر چند ماه میشود اینجا فدای تو
بگذار جُون جان بدهد پیش پای تو
خونم سیاه نیست, ببین سرخ شد زمین
بر روی خاک شاخه گلی شد برای تو
من بندهات نه! … عاشقِ در بند گیسویت
قبلا دوبار کشته مرا چشم و ابرویت
در خواب دیده جُون تو را بارها ولی
درخواب هم ندیده سرش را به زانویت
تنها نه من,… به پای همه بند میزنی
در پاسخ سلام که لبخند میزنی
دل را به یک نگاهِ پر از مهربانیت
پیوند با نگاه خداوند میزنی
عشق من و تو زادهی زهرا ! شنیدنیاست
با یک کلاف هم دلِ یوسف خریدنی است
پیش تو ایستادم و خواندم به زیر لب:
خال سیاه بر رخ زیبا چه دیدنی است!
گفتی برو؛ چگونه رهایت کنم حسین؟
آوردهام سری که فدایت کنم حسین!
گیرم قبول کردم و رفتم, … بدون تو
میمیرم آن زمان که هوایت کنم حسین!
قلبم تو را صدا زده از پشت جوشنم
بنگر فقط به عشق تو شمشیر میزنم
با تو نشستهام که چو کوه ایستادهام
تنها کنار توست که حس میکنم منم
حبُّ الحسینیم شدهام مست مست مست
ای وای اگر که تیغ بیفتد به دست مست
کی دست روی دست گذارد در عاشقی
تا پای مرگ پای رفاقت نشسته مست
دیگر چرا برای غلامت دعا کنی؟
وقتی که درد را به نگاهی دوا کنی
واجب نبود دست کشی روی صورتم
وقتی که خاک را به نظر کیمیا کنی
هوش از سر بنی اسد امشب پریده است
یک قطره عطر سیب به خونم چکیده است
جای تعجب است درخشیدنم مگر؟
دستی حسین بر سر و رویم کشیده است
قاسم صرافان