شعر شهادت حضرت رقيه (س)

از ضرب دست زجر

جان را به آسمان نگاهت سپرده ام

امشب که دست در شب گیسوت برده ام

کمتر ز نقشهای کبود تنم نبود

این زخمها که بر لب و رویت شمرده ام

آهسته شِکوه می کنم و دور از همه

امروز هم گذشت و غذایی نخورده ام

از چشمهای حلقه ی زنجیر جاری است

خونی که می چکد ز وجود فشرده ام

از ضرب دست زجر تنم درد می کند

آنقدر زد مرا که گمان کرد مرده ام

از خارهای سرخ بیابان امان برید

این پای پر آبله زخم خورده ام

حسن لطفی

 

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا