شعر ولادت اهل بيت (ع)شعر ولادت حضرت علی اصغر (ع)

شعر ولادت حضرت علی اصغر (ع)

دوباره عشق دوباره حکایتی دیگر
دوباره شور دوباره قیامتی دیگر

دوباره نغمه یِ داود می رسد امشب
دوباره زَمزَمه یِ رود می رسد امشب

دوباره از جگرِ کوه چشمه می جوشد
زِ کوچه هایِ مدینه کِرِشمه می جوشد

عصا به سینه ی دریا کشیده راهی را
زِ شوق حضرت موسیٰ دویده راهی را

مسیح آمده تا خانه ی مسیحایَش
کلیم سُجده کند بر قدومِ لیلایَش

خریده نوح به جانش هزار طوفان را
مگر نگاه کُنَد پیرِ مِی فروشان را

دوباره نوبتِ جام و سبو و ساغر شد
برای آمدنش انتظارها سر شد

شب است و خانه ی زهرا عجب تماشایی است
زمان دلبریِ دلبری مسیحایی است

از آسمان به زمین آفتاب آمده است
علیِ سوم ِعالی جناب آمده است

اگر چه طفل ولی نه,پیرِ هر مست است
قسم به حضرت مولا امیرِ هر مست است

رسیده آینه دارِ امام عاشورا
رسیده حُسنِ خِتامِ قیامِ عاشورا

اگرچه غُنچه ی پیچیده در قُمات است این
به لعلِ کوچکِ خود چشمه یِ حیات است این

دو طاق حُسن دو اَبرو دو تیغ آورده
برای بوسه یِ بابا عقیق آورده

برایِ حضرتِ ارباب دلبری دیگر
برای قافله سالار حیدری دیگر

فقط نه در دِلِ گهواره کودکِ باباست
قسم به او که علمدارِ کوچکِ باباست

گشود گیسوی او را جهان پُر از دِل کرد
کتابِ کربُبلا را حسین کامل کرد

به رویِ دوشِ عمو همچو آبشار علیست
رسیده است بگوید که ذوالفقارِ علیست

تبسمی زد و تا کبریا به وَجد آمد
از آن دو چشمِ خدایی خدا به وَجد آمد

عجب شبی است که روی علیست مهتابَش
رُباب گرمِ نگاهش رقیه بی تابش

هزار مرتبه عباس عزیز جان می گفت
شبی که اکبرِ لیلا به او اذان می گفت

فرشته بال به طاقِ دو اَبرویَش می زد
گلابِ یاسِ بهشتی به گیسویَش می زد

به پیشِ دیده یِ زینب حسین زینب وار
گرفت بوسه زِ لبهایِ او هزاران بار

نگاه کرد به چشمش دلش هوایی شد
هوای خانه ی ارباب کربلایی شد

دلش حسینیه بود و سَیَنجَلی می گفت
نوایِ حَیَ عَلَی العِشق را علی می گفت

بهانه کرد دلش داغ آبها را باز
به چشمهای علی دید کربلا را باز

اگر چه تشنه ولیکن زبان ندارد حیف
به رویِ دست عزیزش توان ندارد حیف

کنارِ خیمه رباب است و چشم در راه است
تمام هستی مادر شبیه یک آه است

به روی دست پدر بود و بال و پر می زد
لبان تاوَلی اش شعله بر جگر می زد

به زخمهای لبش خون تازه جاری بود
اگر غلط نکنم وقتِ نِی سواری بود

حسین دستِ غریبی به رویِ زانو زد
برای جُرعه یِ آبی به حرمله رو زد

صدایِ خنده و شور و سُرور و هِلهِله بود
بلند تر زِ همه خنده های حرمله بود

مسیرِ تیرِ سه شعبه به حَنجرش اُفتاد
به روی دست پدر وایِ من سَرَش اُفتاد

بخون کشید رُخَش را تمام گیسو را
که دوخت تیرِ سه شعبه گلو و بازو را

حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا