السلام ای مقتدا و رازق باران ما
السلام ای زینت تقوا در ایمان ما
نذرتان میکرد مادر باز میشد هر گره
از شما بوده است رزق سفره ی الآن ما
آب از حیث دعاهایت به خاک خشک زد
برکت از سمت نگاه توست در هر نان ما
حجت الله همه ای روشنی بخش زمین
منطق الله مبین در خون و در این جان ما
اصلأ این کشور برای عشقتان ایجاد شد
تا که باشند این دو گل های شما مهمان ما
زینت این خطه ی شیعه تباری در یقین
ای امام و مالک و ای صاحب ایران ما
آسمان هم اشک میریزد برایش وای من
طعم غربت را چشیده مرد در زندان ما
مصحف حق است اما از بداقبالی او
حبس بوده چند سالی آیه ی قرآن ما
روی سجاده نمازش را شکستند و زدند
چنگ بر رخساره ی خورشید و بر عرفان ما
دست بسته در میان شهر او را میبرند
خون چکیده قطره قطره از دل نالان ما
عاقبت زهر جفا دادند افتاد از نفس
عاقبت افتاد اشک از دیده ی لرزان ما
حسین خیریان