شعر مناجات با خدا

الهی و ربی

حمد شایسته ی ربّی است که نامحدود است
او که هر جا که بر آن می نگری موجود است

گرچه دیر آمدم و عمر هدر شد اما
بخشش صاحب این خانه، همیشه زود است

آخر کبر، تباهی است، گواهش این بس
پشه ای قاتل خودکامگیِ نمرود است

دل اگر نشکند و اشک مهیا نشود
توبه و ذکر و دعا بی ثمر و بی سود است

آخر سال، همه خانه تکانی کردند
دل من مانده که بدجور غبارآلود است

برسانید مرا زود به ایوان نجف
طفلِ آواره کنار پدرش خشنود است

بارها با مددش پا شدم از روی زمین
در همه زندگی ام لطف علی مشهود است

کاش تا هست زمان، کرب و بلایی بشوم
که اجل پشت سرم هست و زمان محدود است

روزه و ذکر و مناجات بهانه است رفیق
گریه بر تشنه لبِ کرب و بلا مقصود است

دید زینب بدن زخمی و بی جان حسین…
ته گودالِ بلا، بین سنان مفقود است

تشنه لب رفت به گودال و یقین دارم که
خونِ جاری ز تنش بر عطشش افزوده است

گیسویش هست معطر به شمیم مادر
شمر بس کن، مبر آخر سوی آن گیسو دست

محمد جواد شیرازی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا