شعر گودال قتلگاه

امان از دل زینب(س)

دم زد از حق و ناروا کشتند
از وفا گفت و از جفا کشتند

دعوت از کوفه بود و مهمان را
قبل کوفه به نینوا کشتند

هرکس آمد پی نصیحت شان
یا به سنگش زدند یا کشتند

خنجر از پشت خوردنش درد است
طبق تاریخ از قفا کشتند

آه از ازدحام رعیت ها
شاه را زیر دست و پا کشتند

با وضو، بلکه قربة لله
تا که راضی شود خدا کشتند

هرکسی هرچه کرد گفت آن روز
مزد می خواست، با ریا کشتند

گاه با تیر و نیزه و شمشیر
گاه با طعن و ناسزا کشتند

حوصله خرج شد برای علی
اکبرش را هجا هجا کشتند

داغ عباس کار خود را کرد
کودکش را دگر چرا کشتند؟

از سر ظهر تا غروب آن روز
ذره ذره حسین را کشتند

علقمه…پشت خیمه…در گودال
پس نه یک‌ بار، بارها کشتند

 سید جعفر  حیدری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا