شعر شهادت حضرت عباس (ع)شعر محرم و صفر

امید آب

امیر لشگر من دست من به دامن تو

رباب مانده و امید آب بردن تو

به اهل خیمه سپردم که آب گردن من

بلند گر نشوی خون من به گردن تو

عبای من که نصیب علی شده ماندم

چگونه جمع کنم پاره پاره تن تو

دو تیر با دو کمان و سپاه مژگان کو؟

چه امده سرچشمان مرد افکن تو

بدون چشم تو تکلیف خیمه روشن نیست

حصار امن خیامم نگاه روشن تو

بلند شو که نشیند هر آنکه استاده

برای کسب غنیمت نشسته دشمن تو

بلند شو گره از کار خیمه ها وا کن

که چشم بسته حرامی به چشم بستن تو

موسی علیمرادی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا