شعر شهادت طفلان حضرت زينب (س)

امیری حسین(ع)

به چه دردی بخورد بی تو پسر داشتنم
چه کنم بعد تو با داغ جگر داشتنم

نه پسرهای من‌اند این دو نه خواهر زاده
به تو سوگند که هستند دو حیدر زاده

تیغ آماده رویِ دامنشان است ببین
حرزِ یا فاطمه بر گردنشان است ببین

این دو پولادِ جگر تافته یعنی زینب
این دو سرباز و دو سرباخته یعنی زینب

بر سر عهد تو هستیم و همان خواهد شد
خواهرت مرد شود این دو جوان خواهد شد

یار بی یار رسیدم که دلت غم نخورد
آمدم در دلِ تو آب تکان هم نخورد

دست و بازوی علمدار حرم آوردم
پیشِ تو بر سرِ دوشم دو علم آوردم

دو سپاه حرمِ فاطمه را می‌بینی
ذوالفقار دو دم فاطمه را می‌بینی

به درِ خیمه امّیدم امید آوردم
تا که ردم نکنی موی سپید آوردم

خواهرت موقع حج نذر دو قربانی کرد
وقت نذرش شده قربانی عید آوردم

دو علی‌اکبر و عباس ولی کوچکتر
دو سلحشور دو شیر و دو رشید آوردم

دو حسن روی دو سید دو حسینی زاده
قابلت را که ندارد دو شهید آوردم

این دم و بازدمم این ضربانهای من‌اند
این حسین و حسن و تیر وکمان‌های من‌اند

ای جوانمرده بگو که جگرم را چه‌کنم
سر به زیرِ حرمِ دو رو برم را چه‌کنم

تو اگر اذن دهی لشگر عالم با من
مادرم گفته برو اذنِ حسینم با من….

مانده دایی که چگونه خبرش را بِبَرد
خبر سوختن بال و پرش را بِبَرد

با چه رویی برود دیدن زینب از دشت
با چه جانی به حرم دو پسرش را بِبَرد

دو جگرگوشه‌ی او روی زمین می‌غلتند
ولی از خیمه نیامد جگرش را بِبَرد

یک نفر آمده این‌سو بزند تیغش را
یک نفر رفته به آن‌سو تبرش را بِبَرد

یک نفر آمده این‌سو تن این را بکشد
یک نفر رفته به آن‌سو که سرش را ببرد

تنشه بودند و نشد جرعه‌ی دیگر بینند
یا که یکبار دگر چهره‌ی مادر بینند

دید آخر چه بلایی سرشان آوردند
زخمها بر جگرِ مادرشان آوردند

قصدِ جانِ دو برادر دو برادر کردند
ضربه‌ی تیغ و سنان را دوبرابر کردند

مانعِ بُردنشان پشتِ خَمِ دایی بود
اِرباًاِربا شدنِ این دو تماشایی بود

کمرش خم شده باید که عصا بردارد
باید او خیمه رود تا دو عبا بردارد

زینب انگار نه انگار که بی سر شده‌اند
دید بر نیزه ولی سایه مادر شده‌اند

حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا