می سوخت و در سینه اهی شعله ور داشت
از بعد زهرا حال و روزی خون جگر داشت
با دیدن چشمان حیدر گریه می کرد
از غصه های هر شب و روزش خبر داشت
جان ها فدای انکه به طفلان زهرا
از هر کس دیگر ارادت بیشتر داشت
نذر حسینش کرده بود هر بچه اش را
ان مادری که دامنش قرص قمر داشت
زینب همه عشقش ۰ دگر دختر نمی خواست
اما دلش می خواست بیش ازاین پسر داشت
جان ها به قربان و فدای مادری که
روزی رزق سفره اش خیلی ثمر داشت
سنگ مزار خاکی و بی سایبانش
ایکاش زائر نه فقط یک رهگذر داشت
ام البنین امد به استقبال زینب
زینب برایش مشک پاره با سپر داشت
بعد از حسین ام البنین ام البکاء شد
بعد از حسین چشمان بارانی و تر داشت…
مهدی شریف زاده
نظر خود را ارسال کنید