امام حسين (ع) - شعر شب عاشورا

اینقدر آه نکش

بعد یک عمر که با بودن تو سر کردم
حال باید تک و تنها به حرم برگردم

من به لبخند سرِ صبح تو عادت دارم
پس نخور غصه شبیه تو رشادت دارم

من بمیرم اگر این عشق هلاکم نکند
سایه ات را ز سرم کاش خدا کم نکند

دشمنت از دل گودال اگر زد سنگم
تو بمان خیمه خودم میروم و مى جنگم

با تو هستم پسر فاطمه! خواهش کردم
از کنارم نرو مثل همه! خواهش کردم

طاقتم نیست ببینم سرت افتاد زمین
اینقدر آه نکش، خواهرت افتاد زمین

خواهرم، عاطفه ى خواهریم را چه کنم؟
پیرهن بافتهء مادریم را چه کنم؟

دیدم از دور کسى چکمهء خود پا مى کرد
زیر حلقوم تو را شمر تماشا مى کرد

حاضرم رو بزنم، چنگ به رویت نزنند
موى خود را بکنم، پنجه به مویت نزنند

رضا دین پرور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا