ای خستهی لب تشنه
ای خستهی لب تشنهی از حال رفته
رفتی و بعد از رفتنت خلخال رفته
رفتی ندیدی خواهر پردهنشینت
مانند حیدر در دل جنجال رفته
از مرکبت پیداست زخم بیشمارت
خون تو تا زیر گلو از یال رفته
طوری شکستم در همین یک ساعت انگار
از عمر بی تو بودنم صد سال رفته
من ماندم و یک لشگر و دنیایی از غم
بعد از تو اوقاتم بر این منوال رفته
یک ماهِ ششماهه به پشت خیمه دفن است
برخیز که دشمن به استهلال رفته
رفتند طفلان پابرهنه بین صحرا
خار مغیلان هم به استقبال رفته
بی هوش نه، یک عده دختر مُرده بودند
معلوم شد حالا که قیل و قال رفته
از رنگ و روها میتوان فهمید این را
در این هیاهو چه کسی گودال رفته
وقتی عروسک هست دست شمر یعنی
در غارت خیمه همه اموال رفته
آزاد شد آب و اسیران جان گرفتند
آزاد شد آب و رباب از حال رفته
آزاد شد آب و رقیه کاسه در دست
دنبال لب های تو تا گودال رفته
گروه شعر یامظلوم