شعر شهادت حضرت مسلم (ع)شعر محرم و صفر

ای وای از تیرِ سه‌شعبه

در پیشِ تو از شرم , آبم کرد کوفه
من آبرو دارم خرابم کرد کوفه

لبریزِ خون کردند رویم را , عزیزم
بُردند اینجا آبرویم را عزیزم

مجبور بودم بچه‌هایم را سپردم
با دستِ خود دستِ حرامی‌ها سپردم

باور نمی‌کردم مرا از پا درآورد
من مَرد بودم کوفه اشکم را درآورد

باور نمی‌کردم برایم چال کندند
اینجا برای کُشتنم گودال کندند

من فکر می‌کردم وفا دارند افسوس…
یا لااقل قدری حیا دارند افسوس…

در کوچه‌هایش که غم یکریز دارد
دیوار‌هایش سنگهای تیز دارد

در شامِ کوفه آفتابت را نیاور
جانِ علی‌اصغر , رُبابت را نیاور

من فکر می‌کردم تو را چاره بیارند
شش‌ماهه آید چند گهواره بیارند

تا تَرکه‌های خیزران می‌سازد این شهر
از چوبِ گهواره کمان می‌سازد این شهر

کوفه هوایِ میهمانش را ندارد
دندان که تاب خیزرانش را ندارد

از شانه‌ات پایین نیاور دخترت را
این راه پُر خار است جانش را ندارد

در دستشان هم وزنِ او زنجیر دارند
زنجیر تنگ است استخوانش را ندارد

یک پا به ماه است آه همراهت , نیاریش
یک پا به ماه است و توانش را ندارد

ای وای از تیرِ سه‌شعبه بدتر اینکه
جُز حرمله دستی کمانش را ندارد

معجر برای دخترت کم دارد این شهر
من خورده‌ام سیلیِ محکم دارد این شهر

گیسوی من از کوچه‌هایش خاک خورده
لبهایم از سیلیِ محکم چاک خورده

اینجا که می‌آیی کمی معجر بیاور
از دستِ خود انگشترت را در بیاور
حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا