شعر مناجات با خدا

بدي كرده ام

بدي كرده ام

من بدي كرده ام اما تو مرا بد نزني
بعد يك عمر كه اين بنده ات آمد نزني
با همين روي سياهش به تو رو زد نزني
روي پيشاني او مهر نيايد نزني

باز كن بند اسيري ز گرفتاري را
شامل لطف خودت كن تو گنهكاري را

من خجالت زده ام بيشتر آبم نكني
به تو اصلا نميايد كه حسابم نكني
همه كردند خرابم تو خرابم نكني
بي جوابم نگذاري و جوابم نكني

معصيت كردم و هر بار تو ستار شدي
همه تقصير خودت بود كه غفار شدي

آمدم تا سحر شام سياهم باشي
تيشه ي بت شكن بار گناهم باشي
بي پناه آمدم اينجا كه پنهاهم باشي
ميزدم حدس خودم چشم به راهم باشي

بين آغوش گرفتي تو مرا حس كردم
دل خود را وسط كرب و بلا حس كردم

تا به كي منتظر دست تلنگر باشم
آمدم پاي مناجات تو دم خور باشم
از همه خالي و از لطف خدا پر باشم
اين سِري آمده ام توبه كنم حر باشم

يا الهي تو نجات از ته چاهم دادي
صد و ده بار علي گفتم و راهم دادي

هركجايي كه كريم است دوتا مسكين هست
هركجا دست دعا هست يقين آمين هست
هركجاشرم كسي هست سري پايين هست
هركجا درد بيايد به يقين تسكين هست

من به رحمانيت دست تو ايمان دارم
هرچه دارم من از اين ديده ي گريان دارم

هر قدم در پي دلدار دلم ميلرزيد
مي نهم سر روي ديوار دلم ميلرزيد
با پريشاني و تكرار دلم ميلرزيد
لب تشنه دم افطار دلم ميلرزيد

روزه داران پريشان تو يا ثارلله
به فداي لب عطشان تو يا ثارلله

 سيد محمد هاشمي

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا