شعر شهادت امام هادی (ع)

عابر تنهای سامرا

گر تو مدد دهی قلمم نوحه گر شود

مرثیّه خوانِ محفل چشمان تَر شود

اینجا به خام نمره ی بالا نمیدهند

دلسوخته مرتبه دار است و سَر شود

این آه سرد گرمی دل را گرفته است

آتش بزن که سینه ی ما پُر شرر شود

وقتی حدیثهای گران بارتان به جاست

باید که گوش از سخن غیر کر شود

یک جامعه کبیره ی تان درس معرفت

دیری است که شیعه بِدان مفتخر شود

 

خورشید چشمهای شما ذرّه پرور است

بالی برای پَر زدن صد کبوتر است

 

ای کوچه گرد و عابر تنهای سامرا

خسته ترین مسافر صحرای سامرا

با پات آشناییِ دیرینه داشته

خاکِ ملال دیده ی پهنای سامرا

تو گریه میکنیّ و به پایت گریسته

دردآشنات هق هقِ شبهای سامرا

بی جا نگفته ایم صدایش زنیم گر

غربتکده” دیار تورا جای “سامرا

یک روز بارگاه تو آباد میشود

روشن به چشم ماست فردای سامرا

بزم شراب چگونه تو را می برند آه

این نیست…نه…حرمت آقای سامرا

بزم شراب گفتم و دل رفت شهر شام

یک خیزران…و طشت زر…و آه ناتمام

توحید شالچیان ناظر

 

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا