بر دوش خود بریز دو زلف سیاه را
بر دوش خود بریز دو زلف سیاه را
بالا مبر ز خسته دلان سوز و آه را
در”بست طوسی”تو چه رنگی دویده است
کز لطف می خرند سپید و سیاه را
موسی عصا به کف به حریم تو پای زد
تا دید می خرند دل”من عصاه”را
زاهد تو را پسندد و رو بر خدا کند
یارب مکن نصیب کسی این گناه را
در حرمتت که امر خدا نیز قائم است
دیدیم ایستاده سرِ پا اِلٰه را
کفرم مبارک است به تبریک من بیا
چرخانده ام به سوی رضا قبله گاه را
ایوان تو به کعبه تفاخر نمی کند
بر بنده,فخــر, عیب بود پادشاه را
بین تو و خدا به خدا مایل تو ام…!
شکر خدا که برد ز من اشتباه را
وقت ورود کفش سپارند خلق و ما
دادیم بوسه کفش کَـنِ کوی شاه را
مالی نداشتم ولی از جستجوی تو
انداختم میان ضریحت نگاه را
من در رواق آینه عکسم به طاق بود
دادند بر گدا به حریم تو جاه را
کفر مرا درآر و نشان جهان بده
رو کن که سجده کرده ام آن بارگاه را
محمد سهرابی
به به
ایوان تو به کعبه تفاخر نمی کند
بر بنده،فخــر، عیب بود پادشاه را