دستهبندی نشده
بزرگیم, روحیم, تن نیستیم
بزرگیم, روحیم, تن نیستیم
همین دست و پا و بدن نیستیم
تجلى اسماء ربیم ما
در این “خویش تن”,خویشتن نیستیم
بدن, پیرهن پاره ى روح ماست
بفهمیم که پیرهن نیستیم
وجود بدون وجودیم ما
از اوئیم, ” او ” ئیم , ” من” نیستیم
نباید بخوانیم پروانه را
اگر عاشق سوختن نیستیم
شکستیم دندان مبادا کسى
بگوید اویس قرن نیستیم
زمین مال زهراست, پس هر کجا
بمیریم, دور از وطن نیستیم
و با پیرهن دفن ما جائز است
شهیدیم, گیر کفن نیستیم
خلاصه از این نشئه باید که رفت
در این خاکدان دائما نیستیم
پیوست:
عقیق یمن در رکاب على ست
اگر بی خیال یمن نیستیم
چرا حرف از کدخدا میزنید
مگر رعیت پنج تن نیستیم؟
علی اکبر لطیفیان
شیرمادر حلالت