شعر شهادت اميرالمومنين (ع)
بستر شهادت
(زبانحال زینب کبری سلامالله علیها)
دختراتو به رفتنت مُجابکرد
همونطبیبیکهتوروجوابکرد
بشکنه دست نحس اِبنملجم
که دنیارو؛رو سرِ ماخرابکرد
حال دل امّ البنین وَخیمه
تو بیقراریای من سهیمه
پاشو بریم یه لحظه تا دم در
پشت دره خونه پُر از یتیمه
رفتن تو بابا به نفع ما نیست
غُصّهی دخترت یکیدوتا نیست
پلکحسینزخمی شده با گریه
حال حسن دوروزه روبِرا نیست
چجوری هِقهِق نکنه اباالفضل
خدا کنه دِق نکنه اباالفضل
مگه میشه این روزا رو ببینه
هی یاده سابق نکنه اباالفضل
مثلچشات داشتی هوای مارو
نشنیده همسایهم صدای مارو
آتیشه توو دلم رو شعله ور کرد
گفتی حدیث کربلای مارو
گفتیکهاین مردم وفا ندارن
داغ حسین و به دلم میزارن
گفتییهروز میاد که توی کوفه
مارو به هیبت اسیر میارن
محمد قاسمی