بنت الحسين
پیکرش را کشید یک نامرد
سر او را گرفت دستی سرد
حس غیرت اجین شده با درد
خواهرش داد میزند برگرد
حکم او داده شد , برو زینب
شمر آماده شد , برو زینب
راه دشمن به خیمه ها وا شد
سر یک گوشواره دعوا شد
تا سه ساله غریب و تنها شد
رد دستی بصورتش جا شد
این چه رفتار با یتیمان است ؟
نزنش بی حیا , مسلمان است …
لشکری که گرفت جانش را
پدرش را برادرانش را
لشکری که زد عمه جانش را
لکنت انداخته زبانش را …
مثلا یک نفر از آن “زجر” است
علت لکنت زبان , زجر است
روی صورت چقدر اثر مانده
جای انگشتر پدر مانده
با همان دیدِ مختصر مانده
خیره چشمان او به سر مانده
سوخته از سر و کبود از تن …
فکر کن دختر خودت اصلاً …
بین نامحرمان , زبانم لال
چشم ها , دختران , زبانم لال
صدقه , قرص نان , زبانم لال
حرمله آن میان , زبانم لال
ساقیِ شاه را نیازارد …
غیرت الله را نیازارد …
حمیدرضا محسنات