بهار بیداری
هلا که ماه محرم بهار بیداری ست
چقدر کودک مظلوم تشنه ی یاری ست
به حکم صادره ی کل یوم عاشورا
میان غزه و سوریه کربلا جاری ست
بعید نیست اگر منع آب هم بشویم
چرا که راه سعادت مسیر دشواری ست
مباد وعده ی دشمن فریب مان بدهد
در این زمان که چنین قحطی “وفاداری” ست
به زیر بیرق دشمن اگر که سینه زدیم
نه عزت است نه شوکت مذلت و خواری ست
به دل کتیبه ی هیهات من الذلّه زدیم
چرا که فلسفه و حکمت عزاداری ست
شبیه این همه ابر بهار این شبها
ببار چشم تر من ببار این شبها
به ذره گر نظری پور بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند
دخیل دامن باب الحوائج ام غم نیست
اگر تمامی عالم مرا جواب کند
ندیده چشم کسی تا بحال در دنیا
به گریه کودک شش ماهه انقلاب کند
به گریه هم شده فهماند بعد از این باید
حسین روی علی اصغرش حساب کند
به زین دست پدر شد سوار طفل حرم
که دشت را به سر حرمله خراب کند
به میهمانی تیر سه شعبه رفت اخر
مگر به دیدن جدش نبی شتاب کند
نگفت حرمله با خود که ممکن است این تیر
حسین فاطمه را از خجالت اب کند
نگفت حرمله با خود که ممکن است این تیر
چقدر خون به دل مادرش رباب کند
نگفت حرمله با خود که تیر کوچک تر
برای حنجر شش ماهه انتخاب کند
دلیل سرخی تنگ غروب دانی چیست؟
ز خون حنجر او آسمان خضاب کند
بیا به زمزمه ی آب آب گریه کنیم
به پای مرثیه های رباب گریه کنیم
علیرضا خاکساری