شعر شهادت حضرت رقيه (س)

به جرم اینکه یتیمم

تو روی نی و من از تو چقدر فاصله دارم

و از خودم به خدا چون نمرده ام گله دارم

به جرم اینکه یتیمم مرا به بند کشیدند

و جان به لب شدم ازبسکه زخم سلسله دارم

از اینکه گم شدم آن شب چه حرفها که شنیدم

چه خاطرات بدی از مسیر قافله دارم

برای سعی صفای سرت و مروه جانم

تو فکر میکنی آیا توان هروله دارم؟

چه شد که رفتی و دیگر سراغ من نگرفتی؟

دلم گرفته مگر من چقدر حوصله دارم؟

به روی خار دویدن کجا و نیزه نشینی

مرا ببخش که گفتم به پایم آبله دارم

مصطفی متولی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا