امام حسين (ع) - شعر شب عاشورا

به همراهت…!

اگر چه ایل و تبار مرا به همراهت…!

برو حسین(ع) که دست خدا به همراهت

دعای حرز لبم را به گردنت بستم

برو حسین(ع) که این بوسه ها به همراهت

تویی که جان مرا میبری به همراهت!

نمیبری بدنم را چرا به همراهت؟!

فدای موی بلندت شوم که دست نسیم

چگونه میزند این نظم را به هم راحت!

برو که با خبری من چگونه میآیم

برای یافتنت تا کجا به همراهت

فقط کنار تنت نیمی از مرا بگذار

که نیم دیگر من تا خرابه همراهت…

دلی دو تا و قدوقامتی دوتا تر از آن

برو که من شده ام چندتا به همراهت

نگفته بود ی اگرسمت خیمه ها برگرد!

می آمدم به خدا بی هوا به همراهت

تو دور می شوی اما هنوز اینجایی

برای آنکه نبردی مرا به همراهت

 حسین رستمی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫۴ دیدگاه ها

  1. سلام
    خداقوت
    با یه طرح از خودم و یه مطلب کوتاه از محرم بروزم
    خوشحال میشم نظرتونو دربارش بدونم
    ما گوشه نشینان غم فاطمه ایم…

  2. دهه محرم اغاز شد و با خود حزن و اندوهی ناتمام ارمغان اورد
    روزهایی که نه قلم را وصف بیان است و نه دل را تاب تحملش
    هر دلی برای خود حسینیه ای میشود و به سوگ مینشیند
    شیعه حقیقی این دهه را هر شب با دل نوشته هایی به مناسبت همان شب
    به روز میشود
    ودر حسینیه ی خویش منتظر عزادارانی تا گرمی این حسینیه باشند
    هر شب چشم به راه حضورتان هستیم
    هرکه دارد هوس کرب وبلا بسم الله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا