شعر شهادت امام حسین (ع)شعر گودال قتلگاه
بین گودال بلا
ای برادر تو ز پا افتاده ای؟
بین گودال بلا افتاده ای؟
لعنتی هر چه تواند میزند
چون به زیر دست و پا افتاده ای
زخم ها بر روی زخمت میزنند
نور چشم مصطفی افتاده ای
دوره ات کردند نامردان , حسین
از ابالفضل چون جدا افتاده ای
از همینک این تنم درد میکند
سایه سر پس چرا افتاده ای؟
حضرت حق هم دو چشمش خون شده
مظهر خون خدا , افتاده ای
خسته ای و زخمی و رنجور تن
آرزوی من , فنا افتاده ای
خیز و جای دیگری زودی برو
در ته گودال چرا افتاده ای؟
پیر مردی با عصا راهی شد و
چون شکسته شد عصا افتاده ای
شمر ملعون تا سرت را می برید
میکنی بر او دعا , افتاده ای
وای من , مردم همینکه دیدمت
زیر سم و نعل ها افتاده ای
جای سالم در بدن مانده دگر
زخم های گشته وا , افتاده ای
دست آخر له شدی دیگر اخا
بین مقتل بس که جا افتاده ای
جواد قدوسی