شعر مدح و مناجات امام رضا (ع)

تصوّر کن

تصوّر کن که امشب زائرِ دربارِ آقایی
مقیمِ مشهدی و در میانِ صحن تنهایی

تصوّر کن خودت را روبروی گنبدِ زردی …
که دارد رج به رج تا عرش آجرهای اعلایی

خودت را در کمندِ مرمر و کاشی تصوّر کن
پُر از خطّ و ختایی ها و اسلیمیِ زیبایی

چه حالی دارد الحق روبروی پنجره فولاد
و یک دنیا سخن از لذّتِ یک عُمر شیدایی

مُصفّا میشوی بی شک بهنگامِ اذان وقتی …
که میاید به گوش از حنجرِ نقّاره نجوایی

سفیرِ عشق میخواند تو را سوی خودش امّا…
تو مبهوتی هنوز از جلوه ی این صحنه آرایی

چنان گیراست این ساحت که از سرگشتگی لَختی …
نه میخندیی .. نه میگریی .. فقط محوِ تماشایی

بماند اینهمه ، حالا زمانی را تصوّر کن …
که میگیری وضو از کوثرِ آن حوضِ رویایی

و بعدش را تصوّر کن .. کنارِ کعبه ی هشتم …
نمازِ وتر میخوانی که از نو بال بگشایی

تصوّر کن گرفتی توی دستانت ضریحش را
و با اخلاص صورت را به گویِ نقره میسایی

تو هستی و امام و یک بغل اسرارِ ناگفته
خدا روزی دهد بر عاشقان اینگونه شبهایی

مهران ساغری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا