تفسیر نور و کوثر
تفسیر نور و کوثر و مریم چه می کنی؟
با قلب داغدار دو عالم چه می کنی؟
گیرم که درد رفتنت از خاطرم گذشت
با زخم نقش بسته به قلبم چه میکنی؟
جارو زدن برای کسی هم که سالم است
سخت است، پس تو با کمر خم چه می کنی؟
اسباب زنده ماندن تو می کشد تو را
هرلحظه با تنفس هر “دم” چه می کنی؟
ای اشک، زخم صورت او را به هم نریز
روی گل خزان زده، شبنم چه می کنی؟
گفتم به شعله هست حواست “که” آمده؟
حوریه ای است در تن آدم، چه می کنی؟
سلمان میان کوچه صدا زد ((که ای فلان
آخر بگو برای دو دِرهم چه می کنی؟
تنها دلیل خلق بهشت است، فاطمه است
تنها دلیل خلق جهنم چه می کنی؟))
سلمان ادامه داد، به دیوار چشم دوخت
در روضه خواند و میخ به پایش چه سخت سوخت
مقداد هم رسید، اباذر عقب نرفت
هی در عقب نرفت، نه حیدر عقب نرفت
و الله اگر نبود قراری که داشتم
در چشم خویش تکه ی خاری که داشتم،
میدید کی زمانه غم بوتراب را،
بر دستهای فاتح خیبر طناب را؟
این غصه سخت بود ولی باز هم گذشت
این غصه سخت بود، علی باز هم گذشت
حالا که التماس علی بی نتیجه ماند
حالا که بغض اشک علی را به گونه خواند
حالا که چاره ی غم من غیر از آه نیست
دیگر ستاره همسفر راه ماه نیست،
این حال رو به مرگ علی را نگاه کن
اصلاً بساط غسل “مرا” روبراه کن
محمد رضا نادعلیان